-
* بالاخره مال هم شدیـــــم *
شنبه 18 بهمنماه سال 1393 00:10
... خانوم نوشت: خوشبختی من در بودن باتو است و روز رسیدن به تو تقدیر خوشبختی من است ... تو آمدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی ات به وصال قلبم نشاندی ... زیباترین گلهای دنیا تقدیم به تو ، بهترین مــــــــــــرد دنیـــا ... بالاخره ما مال هم شدیم روز پجشنبه هشتم بهمن ماه 93 ساعت 12:55عقد کردیم و به هم قول...
-
دومین سالگرد وبلاگمون مبارک
سهشنبه 6 خردادماه سال 1393 11:36
بی تو بودن غم دردناکیست ای تمام زندگانیم... کی تمام میشود این فاصله و دوری؟؟؟ اندکی دیگر صبر کن... دارم میآیم...با دستی پر...با قلبی مالامال از عشق و محبت...اندکی دیگر صبر کن. سلام به همه دوستای خوبمون. امیدوارم حالتون خوب باشه. این مدت زیادی که ما نبودیم خیلی دغدغه و مشکلات داشتیم . واقعا وقت نکردیم بیاییم و روزانه...
-
*روزانه های ما (4) + دومین سالگـــــــرد پیوند*
جمعه 8 آذرماه سال 1392 16:07
آقا نوشت: من از طرح نگاه تو امید مبهمی دارم نگاهت را مگیر از من که با آن عالمی دارم تو را یاد چه می اندازد؟ میدانم که خوب میدانی این یک بیت شعر ناب را از کجا آورده ام و اینجا نوشته ام... آری... این شعر تو و من را میبرد به سه روز خاطره فراموش نشدنی در کنار هم... سه روزی که هیچ وقت برای ما تمام نخواهد شد... شاید تاریخ...
-
*روزانه های ما (3) *
سهشنبه 14 آبانماه سال 1392 15:24
سلام به همه ی دوستای عزیزمون که دلتنگشون بودیمـــ ایشالا همگی خوب و خوش باشین ما هم (من و محسنم)خوبیم خدار رو هزار مرتبه شکــــر خب مدت زیادی نبودیم و حرف واسه گفتن زیاده... راستش این چند وقت هم به دلیل دلتتنگی زیاد و بی حوصلگیها و بی قراریااااا نشد بیام اینجا و بنویسمـــ دلتنگی خیلی سخته خیلــــی و از اون سختترمــــ...
-
* روزانه های ما (2) *
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 13:40
سلام سلاااام سلاااااااام به عشقــــــم اقا محسن و همـــه ی دوستای گل که دلمون واسشون تنگ شده بود من اومـــــــــــــــــدم بالاخــــــــــــره ایشالا همگی خوب باشین و سلامت... خب ببخشید که این مدت نبودیم... همونجور که گفته بودم مسافر کربلا بودم و نائب الزیاره ی همـــگی دوستان 4شنبه 11شب سیزدهم رسیدیم خونه ولی همش...
-
* روزانه های ما (1) *
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1392 15:04
ســــــــــلامــــــ به همـــــه ی دوستای خوبـــمون که تنهـــامون نمیذارن و بهـــــمون سر میزنـــن همیشـــه من اومــــــــــدم خبـــــــــــــ بالاخـــــــــره اومدمــــ با یــــه آپــــ جدیـــــد و متفاوتـــــــ میخوامـــ دیگـــه بیشتـــر اوقاتـــــ روزمرگــــی هامـــــــــونو بنویســم،بلـــــه دیگـــــه ما اینیــــم...
-
* عاشقانه 27 *
سهشنبه 18 تیرماه سال 1392 13:15
فرقی نمی کند..این که یک باره به سرت بزند که بروی... یک جایی دیگر جایی که شبیه اینجا نباشد شاید شهری دیگر،کشوری دیگر جایی که آسمانش آبی تر باشد ولی باور کن هر جای دنیا که بروی باز هم عاشق می شوی روزی نگاهت در نگاهی گره می خورد و دلت می لرزد ..! به خیالت محکم بوده ای نه؟! باور نکن در این دنیا محکم تر از سنگ هم دیده ای؟...
-
*اومدمــــــ بگمــــــ*
دوشنبه 10 تیرماه سال 1392 15:52
اومدمــــ بگمــــ .... من دیـــوانه ی آن لـــحظه ای هستــم که تو دلتنگم شوی.. و محکم در آغوشم بگیــری.. و شیطنت وار ببوسیم .. و من نگذارم ..... عشـــــــق من.. بوسه با ا صـــرار بیشتر می چسبـــد... اومدمـــ بگمـــ ... بوسه هایت.. مرگ را به تاخیر می اندازد.. مـــــرا.. ببوس.. اومدمـــــ بگمــــ ... چـــقدر خــوبـه.. که...
-
تشکر و گلایه
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 15:48
با سلام به عشق خودم و همه دوستای مهربونی که میان و با گرمای عشقشون وبلاگ ما رو گرمتر میکنن. راستش منم خیلی دوس دارم مثل زینبم تو وبلاگ فعال باشم اما خود زینب در جریانه که در حال حاضر برای ساختن یه آینده خوب چقدر درگیرم. امروز اومدم تا با تمام وجودم از تو ای بهترینم تشکر کنم به خاطر همه صبوری ها و مهربونی هات. ممنونتم...
-
*عاشقانه 26 *
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 15:40
سلام مــاه مــن ،مـــــرد من! دیشب دلتنگ شدم و رفتم سراغ آسمان اما هر چه گشتم اثری از ماه نبود که نبود …! گفتم بیایم سراغ ِ خودت .. احوال مهتابیت چطور است ؟! چه خبــر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های مــن ؟! چه خبــر از تمام صبــرهایت در برابر تمام ناملایمت های مــن ؟! چه خبر از تمام آن ستاره هایی که بی من شمردی و من...
-
*بــــازی وبلاگــــــــی*
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1392 13:06
خوب اول بگم که خیلی خیلی ممنون از سمیرا جون و اقا بهزاد که ما رو به این بازی دعوت کردن... مرسی از لطفتون دوستای عزیز... ::::::اینم از بازی:::::: ............... 1:بزرگترین ترس توی زندگی چیه؟؟؟ زینب..ترس نبودن محسن حتی واسه ی روز تو زندگیم محسن..نتونم آینده ی مورد علاقمو بسازم 2:اگه 24 ساعت نامرئی بشی چیکار میکنی؟؟؟...
-
*عاشقانه 25 *
شنبه 11 خردادماه سال 1392 23:47
در این شبهای بی قراری چیزی نمانده که با دلم در میان بگذاری همه چیز از احساست پیداست ، در این لحظه های نفسگیر ، چیزی نمانده جز دلتنگی و انتظار و این دل عاشق من ، همیشه بهانه میگیرد از من … بهانه تو را ، تو را میخواهد نه دلتنگی ها را، تو را میخواهد نه به انتظارت نشستنها را! در این شبهای بی قراری چیزی نمانده از من ، جز...
-
دومیـــــن نوروز مـــــــــــــــــا شــــدن
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1392 19:42
درشکفتن جشن نوروز برایتان در همه ی سال سر سبزی جاودان وشادی اندیشه ای پویا و آزادی و برخورداری از همه نعمتهای خدادادی آرزومندم... عید همه ی شما دوستای عزیزیـــــــــــمون مبارک با آرزوی بهتــــــــرینها برای تک تک شما دوستای گل سال تحویل شد و من تمام دلتنگیهایم را به جای تــــــــــو در آغوش کشیدم چقدر جایــــت میان...
-
تولدت مبــــــــــــــــــــــــارک بهترینـــــــــــــم
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1391 17:57
♥ امشب بی شک بهـــــــــــــــتــــــریـــــــــن شــــــــــب زندگیمه ♥ ♥ شبی که خدا مَــــــــــــرد مـَـــــــن و بهم هدیـــــــه داد ♥ ♥ خدایـــــــــــــــا شـــُـکرت که بهترین هدیه دنیــــــــــــا رو به من دادی ♥ ♥ محســــــــن من 24 ساله شد ♥ ♥ مَـــــــــــرد مَــــــــــن ، همه کــَــــــــسم ، جونـــــــــم...
-
* عاشقانه ۲۴ *
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 18:54
مردی از جنس رویاها .. زلال چشمه ها را درنوردیده تا به قله بی انتهای شهامت برسد ، دست یابد گوهری را که همه ی طبیعت وام دار اوست.. بشناساند معشوقی را که در وجود اوست.. آمد و سایه ی شفق را کنار زد.. گوش کن .. جلوتر بیا آهسته آهسته می گوید به دقت که گوش بسپاری به خوبی می شنوی پر التهاب است .. گوش کن .. من این لبخند را که...
-
* عاشقانه ۲۳ *
دوشنبه 27 آذرماه سال 1391 12:05
مردان هم قلب دارن فقط صدایشان، یواش تر از صدای قلب یک زن است! مرد ها هم در خلوتشان برای عشقشان گریه میکنند! شاید ندیده باشی؛ اما همیشه اشک هایشان را در آلبوم دلتنگیشان قاب میکنند! هر وقت زن بودنت را میبینم؛ سینه ام را به جلو میدهم،صدایم را کلفت تر میکنم تا مبادا...لرزش دست هایم را ببینی ! مرد که باشی ... دوست داری ......
-
*عاشقانه ۲۲ *
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 18:14
متشکرم: برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی. برای همه وقت هایی که به حر ف هایم گوش کردی. برای همه وقت هایی که به من شهامت و جرأت دادی. برای همه وقت هایی که با من شریک شدی. برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی. برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی. برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی. برای همه وقت هایی که...
-
*عاشقانه ۲۱ *
یکشنبه 28 آبانماه سال 1391 13:07
نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست بهترینم ، می دانم قلبم کوچکتر از آنی است که ظرفیت خوبی های تو را داشته باشد اما در سکوت پراز فریاد خود می گریم و می گویم با همین قلب کوچک به وسعت تمام خوبی ها و سادگی هایت دوستت دارم «محسن»
-
*عاشقانه ۲۰ *
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1391 13:03
رد پایت را میان برف پیدا می کنم از برایت همچنان امروز، فردا می کنم لشکر عشق وجنون همراه، من آورده ام ازبرایت قطره های اشک دریا می کنم یک نشان بی نشانه از نشانت کافی است گر نکردم من تو را پیدا چه بلوا می کنم من پرنده یا خزنده در پی تو میشوم تا نیابم من تو را غوغا به دنیا می کنم می شوم باد صباشاید که پیدایت کنم می وزم...
-
*عاشقانه ۱۹ *
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1391 11:52
دلتنگی باغچه میان شب تهی است حضور تو در یاد در همواره ی بودن و در آشوب بی قراری تهی است در رویش آروز در ارتعاش خیال و در پیوند هماهنگ آینه و تصویر تهی است یاد تو در سایه در تقابل و در ستیز پیوسته ی طغیان ... شب حکایت فقدان آفتاب است در تلآلو ی پر خروش شکوفه هنگام دلتنگی باغچه ..تو نیستی..
-
*عاشقانه ۱۸ *
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1391 17:00
سلام! حال همهی ما خوب است ،ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور، که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویند با این همه عمری اگر باقی بود،طوری از کنارِ زندگی میگذرم، که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و نه این دلِ ناماندگارِ بیدرمان! تا یادم نرفته است بنویسم ،حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود میدانم همیشه حیاط...
-
*عاشقانه ۱۷ *
جمعه 20 مردادماه سال 1391 23:05
هــی پـشـت ِ پـنـجــره می آیـم شـایـد ، نـشــانـی از تـــو بـجــویــَم هــی پـشت ِ پنجـــره می آیم شاید ، شـمـیـم ِ پـیـرهـنـت را کالسـکـه ی نـســیــم ، فـرو آرَد ... هــی چـشـم ِ خـود ، بـه جــادّه می دوزم زان دور دست ِ سـاکـــت و وَهــم آلـــود گــــرد و غـبــار ِ پــای ِ ســـواری نیـسـت ؟ آیـــا ، کبــوتــر ِ...
-
*عاشقانه ۱۶ *
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1391 12:19
عاشقانه عاشقانه بر درختت می زنم یک آشیانه تا بمانم در کنارت شادمانه عاشقانه عاشقانه بر لیانت بوسه عشقی فتادم ماهرانه در وجودت غنچه هایی بر دمیده صادقانه عاشقانه عاشقانه بی صدا و پر ترنم عارفانه در صدایت مژده ای یا یک ترانه عاشقانه عاشقانه چشم تو رنگین کمان صد کرانه گونه ات رنگ گل سرخ بهاره زلف تو هم رنگ شب های ستاره...
-
*عاشقانه ۱۵ *
دوشنبه 2 مردادماه سال 1391 15:15
سه چیز را برای هیچکس آرزو نمیکنم … تنهایی … سه روزِ بارانی … و این دو سوال ، میایی ؟؟ نمیایی؟؟
-
*عاشقانه ۱۴ *
پنجشنبه 22 تیرماه سال 1391 16:43
این دوری دردناک توپیرم کرده شده ام نمونه ی نایابی از یک دختر بیست و دو ساله که هر روز نبودن تو برایش به اندازه ی یک سال میگذرد خورشید که طلوع کند ۶۲۵ساله ام فردا!! ..زهرا اسکندری..
-
*عاشقانه ۱۳ *
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 12:06
بنال ای دل... بنال ای دل به حال زارم امشب که تا وقت سحر بیدارم امشب خیال روی تو خواب از سرم برد ز هجر قامتت بیمارم امشب ز بس که گریه کردم بی حضورت به زردی میزند رخسارم امشب میان آتش عشقت سر و پا به لبخندی صفا ده جان و دل را که عشقم را به تو بسپارم امشب
-
*عاشقانه ۱۲ *
دوشنبه 5 تیرماه سال 1391 15:23
هوا ترست به رنگ هوای چشمانت دوباره فال گرفتم برای چشمانت اگر چه کوچک و تنگ است حجم این دنیا قبول کن که بریزم به پای چشمانت بگو چه وقت دلم را ز یاد خواهی برد اگر چه خوانده ام از جای جای چشمانت دلم مسافر تنهای شهر شب بو هاست که مانده در عطش کوچه های چشمانت تمام آینه ها نذر یاس لبخندت جنون آبی در یا فدای چشمانت چه می شود...
-
*عاشقانه ۱۱ *
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1391 21:13
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم تو را به خاطر عطر نان گرم برای برفی که آب می شود دوست می دارم تو را برای دوست داشتن دوست می دارم تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می...
-
*عاشقانه ۱۰ *
دوشنبه 29 خردادماه سال 1391 17:55
بی تو دلم می گیرد و با خودم می گویم کاش آن یک بار که دیدمت گفته بودم که بی تو گاه دلم می گیرد که بی تو گاه زندگی سخت می شود که بی تو گاه هوای بودنت دیوانه ام می کند اما نمی گفتم که این «گاه» ها گهگاه تمام روز و شب من می شوند آن وقت بغض راه گلویم را می گیرد درست مثل همین روزها
-
*عاشقانه ۹ *
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 21:12
این همه حسود بودم و نمی دانستم! به نسیمی که از کنارت موذیانه می گذرد به چشمهای آشنا و پر آزار که بی حیا نگاهت می کند به آفتابی که فقط تلاش گرم کردن تو را دارد حسادت می کنم…. من آنقدر عاشقم که به طبیعت بدبینم طبیعت پر از نفس های آدمی است که مرا وادار می کند حسادت کنم به تنهای ام به جهان به خاطره ای دور از تو… چقدر حسود...