این همه حسود بودم و نمی دانستم!
به نسیمی که از کنارت موذیانه می گذرد
به چشمهای آشنا و پر آزار که بی حیا نگاهت می کند
به آفتابی که فقط تلاش گرم کردن تو را دارد
حسادت می کنم….
من آنقدر عاشقم
که به طبیعت بدبینم
طبیعت پر از نفس های آدمی است
که مرا وادار می کند حسادت کنم
به تنهای ام
به جهان
به خاطره ای دور از تو…
چقدر حسود شده ام!
می بینی؟؟!
حسود
خوبی زینب جونم؟؟؟
جواب اس بده لفطاااا
ممنون عزیزم،تو خوبی؟
خوب با خط خودت بده...شماره نشناسم ج نمیدم گلم
با من قهر نباش
من دیگه کسیو به وبم دعوت نمیکنم
هر از چند گاهی شاید
فقط تو نبودی عزیزم
اگه ناراحتت کردم به دریایی بودن دلت منو ببخش
شما از الان تا وقتی وبم رو پاست دعوتین
منو جزو بلاگ دوستان بلینک اپ کنم میفهمی
منم این کارو میکنم
مرسی گلم که اومدی...فدات...
نازنینی شما..